( 189)چونکه حق رش علیهم نوره |
|
مفترق هرگز نگردد نور او |
( 190)یک زمان بگذار ای همره ملال |
|
تا بگویم وصف خالی زآن جمال |
( 191)در بیان ناید جمال حال او |
|
هر دو عالم چیست عکس خال او |
( 192)چونکه من از خال خوبش دم زنم |
|
نطق، میخواهد که بشکافد تنم |
( 193)همچو موری اندر این خرمن خوشم |
|
تا فزون از خویش، باری میکشم |
رَشَّ عَلَیهِم نُورَهُ: پاشید بر آنان روشنى خود را. مأخوذ است از حدیث «اِنَّ اللَّهَ تَعالى خَلَقَ خَلقَهُ فِى ظُلمَةٍ فَألقَى عَلَیهِم مِن نُورِهِ فَمَن أصابَهُ مِن ذلِکَ النُّورِ اهتَدَى وَ مَن أخطَأَهُ ضَلَّ: خداى تعالى آفرید آفریدگانش را در تاریکى، پس افکند بر آنان از نور خود، پس آن را که از این نور رسید هدایت یافت و آن را که نرسید گمراه شد.» [1]و این روایت در ارشاد القلوب چنین است: «قال رسولُ اللَّهِ (ص) لِعَلىٍّ (ع) إنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى خَلَقَنِى وَ ایَّاکَ مِن نُورِهِ الأَعظَمِ ثُمَّ رَشَّ مِن نُورِنا عَلى جمیع الأنوارِ مِن بَعد خَلقِهِ فَمَن أصابهُ مِن ذلِکَ النُّورِ اهتَدَى إلَینا وَ مَن أخطَأَ ذلِک النُّورَ ضَلَّ عَنَّا.»[2]
حق فشاند آن نور را بر جانها مقبلان برداشته دامانها
760 / د /1
( 189) چون حق تعالى باران نور خود را بر سر آنها نازل کرده نور او هرگز متفرق نخواهد شد . ( 190) اى رفیق دمى گوش کن تا وصف دانه خالى از جمال او بگویم . ( 191) زیبایى حال او در وصف نمىگنجد زیرا که هر دو جهان عکس خال او است که در آینه خلقت جلوهگر است. ( 192) وقتى من از خال زیباى او دم مىزنم ناطقه مىخواهد تن و سینه مرا بشکافد. ( 193) من در این خرمن شادم که مثل مور بیش از اندازه خود بار مىکشم .
مولانا میگوید: انسانها تا اسیر زندگی مادی و حیوانیاند، از یکدیگر جدا هستند و خود را متعدد میبینند، اما وقتی که جان حیوانی آنها به کمال برسد و تبدیل به روح انسانی شود, یکی میشوند و برای تأیید گفتهاش به این حدیث اشاره میکند که: «المومنون کنفس واحدة» [3]و نیز به این حدیث که:
انّ الله تعالی خلق خلقه فی ظلمة، فالقی علیهم من نوره، فمن اصابه من ذلک النور اهتدی ومن اخطاه ضلّ؛پروردگار؛ بندگان را در ظلمت آفرید و از نور خود برآنها افشاند و آنان که این نور را دریافتند، هدایت شدند و آنها که در نیافتند، گمراه شدند.[4]
سخن از «روح انسانی» بوده است که به نور حق، یگانگی یافته است. در اینجا سخن از جمال همان روح انسانی است که تابشی از جمال حق است. مولانا میخواهد بسیار مختصر دربارهْ جمال روح انسانی سخن بگوید؛ آنقدر مختصر که به اندازه «وصف خالی» از یک صورت زیبا باشد. میگوید حال این روح انسانی، توصیف پذیر نیست، اما یک خال صورتش آنقدر زیباست که «هر دو عالم» تابشی از آن زیبایی است. میگوید: در وصف خال جمال روح انسانی، الفاظ نارساست و گفتنیها چنان است که باید تمام تن را بشکافم و بیرون بریزم. توانایی بیان آن را ندارم و این بار را میکشم، اما با دشواری بسیار. بقول حافظ:
حسن روى تو به یک جلوه که در آینه کرد این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
این همه عکس مى و نقش نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقى است که در جام افتاد
[1] - احادیث مثنوی، ص 6
[2] - (بحار الانوار، ج 65، ص 44)
[3] - احادیث مثنوی، ص 7
[4] - همان مأخذ، ص 16
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |